می روم اما بدان یک سنگ هم خواهد شکست
آنچـــــنان که تارو پود قلب من از هــــم گسست
می روم با زخم هـــــایی مانده از یک سال سرد
آن همه برفی که آمـــــد آشـــــــیانم را شکست
می روم اما نگویــــــــی بی وفــــــا بود و نمــــاند
از هجوم سایه هــــا دیگر نگــــــاهم خسته است
راســــــتی : یادت بمــــــــاند از گـناه چشم تو
تاول غــــــربت به روی باغ احســــــاسم نشست
طـــــــرح ویران کـــردنم اما عجیب و ســــــاده بود
روی جلد خاطــــراتم دست طوفــــــان نقش بست
نمی دانم چه می خواهم خدایا ، به دنبال چه می گردم شب و روز
چه می جوید نگاه خسته من ، چرا افسرده است این قلب پرسوز
ز جمع آشنایان می گریزم ، به کنجی می خزم آرام و خاموش
نگاهم غوطه ور در تیرگیها ، به بیمار دل خود می دهم گوش
گریزانم از این مردم که با من، به ظاهر همدم و یکرنگ هستند
ولی در باطن از فرط حقارت ، به دامانم دو صد پیرایه بستند
از این مردم که تا شعرم شنیدند ، برویم چون گلی خوشبو شکفتند
ولی آن دم که در خلوت نشستند ، مرا دیوانه ای بدنام گفتند
دل من ای دل دیوانه من ، که می سوزی از این بیگانگی ها
مکن دیگر ز دست غیر فریاد ، خدا را بس کن این دیوانگی ها
(( فروغ فرخزاد ))
ادامه در لینک زیر
کسی آمد که حرف عشقو با ما زد
دل ترسوی ما هم دل به دریا زد
به یک دریای طوفانی دل ما رفته مهمانی
چه دوره ساحلش از دور پیدا نیست
یه عمری راهه و در قدرت ما نیست
باید پارو نزد وا داد
باید دل رو به دریا داد
خودش می بردت هرجا دلش خواست
به هر جا برد بدون ساحل همون جاست
باز امشب قلب من٬ دیوانگی از سر گرفت
شعله های خفته من آتش دیگر گرفت
روح من آزاده بود در کهکشان بیکران
لیک جسم خاکی یکدم مرا در بر گرفت
ما و دل در انتظار لحظه ی دیدار ها
میتپیم و یادی او این خانه را در بر گرفت
سرنوشت وهستی من دفتر فریاد هاست
ای دریغا نعره در سینه ام آخر گرفت
خنده بر لب٬داغ بر دل همچو لاله٬ در بهار
آتش تنهای اخر شعله در پیکر گرفت
زنده گی مجموعه ی اوراق گوناگون بود
ای خوشا آن کس کین اوراق را کمتر گرفت
شمع مرد و شب گذشت و راز دل نا گفته ماند
عشق تو عقده بردل شکوه ی دیگر گرفت
سلام بهونه قشنگ من برای زندگی
آره باز منم همون دیوونه ی همیشگی
فدای مهربونیات چه می کنی با سرنوشت
دلم برات تنگ شده بود این نامه رو واست نوشت
حال من رو اگه بخوای رنگ گلای قالیه
جای نگاهت بد جوری تو صحن چشمام خالیه
ابرا همه پیش منن اینجا هوا پر از غمه
از غصه هام هر چی بگم جون خودت بازم کمه
دیشب دلم گرفته بود رفتم کنار آسمون
فریاد زدم یا تو بیا یا من و پیشت برسون
فدای تو! نمی دونی بی تو چه دردی کشیدم
حقیقت رو واست بگم به آخر خط رسیدم
رفتی و من تنها شدم با غصه های زندگی
قسمت تو سفر شد و قسمت من آوارگی
نمی دونی چه قدر دلم تنگه برای دیدنت
برای مهربونیات نوازشات بوسیدنت
به خاطرت مونده یکی همیشه چشم به راهته
یه قلب تنها و کبود هلاک یه نگاهته
من می دونم همین روزا عشق من از یادت میره
بعدش خبر میدن بیا که داره دوستت میمیره
روزات بلنده یا کوتاه دوست شدی اونجا با کسی
بیشتر از این من و نذار تو غصه و دلواپسی
یه وقت من و گم نکنی تو دود اون شهر غریب
یه سرزمین غربته با صد نیرنگ و فریب
فدای تو یه وقت شبا بی خوابی خستت نکنه
غم غریبی عزیزم زرد و شکستت نکنه
چادر شب لطیف تو از روت شبا پس نزنی
تنگ بلور آب تو یه وقت ناغافل نشکنی
اگه واست زحمتی نیست بر سر عهد مون بمون
منم تو رو سپردم دست خدای مهربون
راستی دیروز بارون اومد من و خیالت تر شدیم
رفتیم تو قلب آسمون با ابرا همسفر شدیم
از وقتی رفتی آسمونمون پر کبوتره
زخم دلم خوب نشده از وقتی رفتی بد تره
غصه نخور تا تو بیای حال منم این جوریه
سرفه های مکررم مال هوای دوریه
گلدون شمعدونی مونم عجیب واست دلواپسه
مثه یه بچه که بار اوله میره مدرسه
تو از خودت برام بگو بدون من خوش میگذره ؟
دلت می خواد می اومدم یا تنها رفتی بهتره
از وقتی رفتی تو چشام فقط شده کاسه خون
همش یه چشمم به دره چشم دیگم به آسمون
یادت می آد گریه هامو ریختم کنار پنجره
داد کشیدم تو رو خدا نامه بده یادت نره
یادت میآد خندیدی و گفتی حالا بذار برم
تو رفتی و من تا حالا کنار در منتظرم
امروز دیدم دیگه داری من رو فراموش می کنی
فانوس آرزوهامونو داری خاموش میکنی
گفتم واست نامه بدم نگی عجب چه بی وفاست
با این که من خوب می دونم جواب نامه با خداست
عکسای نازنین تو با چند تا گل کنارمه
یه بغض کهنه چند روزه دائم در انتظارمه
تنها دلیل زندگی با یه غمی دوست دارم
داغ دلم تازه میشه اسمت و وقتی می آرم
وقتی تو نیستی چه کنم با این دل بهونه گیر
مگه نگفتم چشمات رو از چشم من هیچ وقت نگیر
حرف منو به دل نگیر همش مال غریبیه
تو رفتی و من غریب شدم چه دنیای عجیبیه
زودتر بیا بدون تو اینجا واسم جهنمه
دیوار خونمون پر از سایه ی غصه و غمه
تحملی که تو دادی دیگه داره تموم میشه
مگه نگفتی همه جا ماله منی تا همیشه
دلم واست شور می زنه این دل و بی خبر نذار
تو رو خدا با خوبیات رو هیچ دلی اثر نذار
فکر نکنی از راه دور دارم سفارش میکنم
به جون تو فقط دارم یه قدری خواهش میکنم
اگه بخوام برات بگم شاید بشه صد تا کتاب
که هر صفحه ش قصه چند تا درده و چند تا عذاب
می گم شبا ستاره ها تا می تونن دعات کنن
نورشونو بدرقه پاکی خنده هات کنن
یه شب تو پاییز که غمت سر به سر دل می ذاره
بهار همون کسی که بیشتر از همه دوست داره
می خوام یه قصری بسازم پنجره هاش آبی باشه */*/*
من باشم و تو باشی یک شب مهتابی باشه *~*~*
می خوام یه کاری بکنم شاید بگی دوسم داری*/*/*
می خوام یه حرفی بزنم که دیگه تنهام نذاری *~*~*
می خوام برات از آسمون یاسای خوشبو بچینم */*/*/
می خوام شبا عکس تو رو تو خواب گل ها ببینم *~*~*
می خوام که جادوت بکنم همیشه پیشم بمونی****
از تو کتاب زندگیم یه حرف رنگی بخونی*****
امشب می خوام برای تو یه فال حافظ بگیرم ****
اگر که خوب در نیومد به احترامت بمیرم****
امشب می خوام تا خود صبح فقط برات دعا کنم****
برای خوشبخت شدنت خدا خدا خدا کنم*/*/*/*
امشب می خوام رو آسمون عکس چشات رو بکشم *~*~*
اگه نگاهم نکنی ناز نگاتو بکشم */*/*/
می خوام تو رو قسم بدم به جون هر چی عاشقه*~*~*
به جون هر چی قلب صاف رنگ گل شقایقه */*/*/*
یه وقتی که من نبودم بی خبر از اینجا نری*~*~*~
بدون یه خداحافظی پر نزنی تنها نری*/*/*
یه موقعی فکر نکنی دلم واست تنگ نمیشه *~*~*
فکر نکنی اگه بری زندگی کمرنگ نمیشه */*/**
اگه بری شبا چشام یه لحظه هم خواب ندارن *****
آسمونای آرزو یه قطره مهتاب ندارن *****
راستی دلت میآد بری بدون من بری سفر ****
بعدش فراموشم کنی برات بشم یه رهگذر *~*~*
اصلا بگو که دوست داری اینجور دوست داشته باشم*/*/*/
اسم تو رو مثل گلا تو گلدونا کاشته باشم *~*~*
حتی اگه دلت نخواد اسم تو تو قلب منه*/*/*
چهره تو یادم می آد وقتی که بارون می زنه *~*~*~
ای کاش منم تو آسمون یه مرغ دریایی بودم */*/*/*
شاید دوسم داشتی اگه آهوی صحرایی بودم*~*~*
ای کاش بدونی چشمات و به صد تا دنیا نمی دم */*/*
یه موج گیسوی تو رو به صد تا دریا نمی دم*~*~*~
به آرزوهام می رسم اگر که تو پیشم باشی *****
اونوقت خوشبخت میشم مثل فرشته ها تو نقاشی*****
تا وقتی اینجا بمونی بارون قشنگ و نم نمه ****
هوای رفتن که کنی مرگ گلهای مریمه */*/*/*
نگام کن و برام بگو بگوی می ری یا می مونی*~*~*
بگو دوسم داری یا نه مرگ گلهای شمعدونی*/*/*
نامه داره تموم میشه مثل تموم نامه ها *~*~*
اما تو مثل آسمون عاشقی و بی انتها****
با چرخش روزگار هم درگیرم
انگار گره خورده به تو تقدیرم
من شاعر حرف های این دل هستم
یادت نرود!بدون تو می میرم.
******************************
گفتند:باید با بدوخوبش بسازی
گاهی دلت را هم به اجباری ببازی
ما که به هر ساز تو رقصیدیم،دنیا!
پس کی به آخر می رسد این خاله بازی؟!
*******************************
از درد همیشگی پرم،سنگینم
اجباری ام وبهای یک آمینم
میدانی چرا همیشه ابری هستم؟
چون زاده ی بیست وهفت فروردینم!
این چیست ؟ حس گمشده ای در وجود من؟
یا هق هق غریب خدا در سجود من
آن شب که ماه پشت نگاهت خسوف کرد
تابیده بود تار وجودت به پود من
هی سنگ پشت سنگ بزن … نه,نمی روم
مجنون برکه ات شده ماه کبود من
از بس تمام شهر به تو خیره می شوند
جز خون نمانده در دل چشم حسود من !
تو بین من و او! به خدا عادلانه نیست…
هر گز نبود رابطه ی ما به سود من
چیزی به جز غزل که ندارم , از این به بعد
تقدیم چشم های تو بود و نبود من
گاهی که دلم…
به اندازه ی تمام غروبها می گیرد…
چشمهایم را فراموش می کنم…
اما دریغ که گریه ی دستانم نیز مرا به تو نمی رساند…
من از تراکم سیاه ابرها می ترسم و هیچ کس…
مهربانتر از گنجشکهای کوچک کوچه های کودکی ام نیست…
و کسی دلهره های بزرگ قلب کوچکم را نمی شناسد…
و یا کابوسهای شبانه ام را نمی داند…
با این همه ، نازنین ، این تمام واقعه نیست…
از دل هر کوه کوره راهی می گذرد…
و هر اقیانوس به ساحلی می رسد…
و شبی نیست که طلوع سپیده ای در پایانش نباشد…
از چهار فصل دست کم یکی که بهار است…
کجا دستات گم کردم که شعر ما همه من شد
کجا پرده زصورت رفت که زخم من هویدا شد
زمان به چهره ام پا زد به صد چین و چروک وخم
کجا شن باد کورم کرد که پشتم این چنین تا شد
به اخر تو دگر دیدی تن به زنجیر محنت را
کجا پاره کنم بندت که عشق بر من معما شد
زفصل سبز ما بودن به فصل تلخ خاکستر
کجا از دل شوم راوی حکایت چون بدین جا شد
سقوط من به فرسودن به قعر بی تو پوسیدن
کجا دل خوش کنم سویی که امیدت به فردا شد
از اندوه دو چشمم نفس خشکید تا مرگم
کجا یابم دگر راهی که این تقدیر بر ما شد
به حرمت شکوه غم …مگیرش از من
ای مهربانم منتظرتم در آن سوی خط زمان
ای تو خورشید فروزان من شبم مرا بسوزان
غم یاری کرده پریشانم شده خاری به دل و جانم
من میگم همه باور من وقتی همه بهت میگن ستاره شب … من میگم ماه شب من
مثه خوابی…مثه رویا
مثه آرامش دریا
مثه آسمون آبی
آرومی وقتی که خوابی
مثه پروانه نجیبی
تو یه رویای عجیبی
مثه یاسای تو باغچه
مثه آینه تو تاغچه
مثه چشمه ی زلالی
انگاری خواب و خیالی.
.
.
.
بی تو من موندم و رویا
خسته از تموم دنیا
یه دل تنگ شکسته
دو تا چشم خیس خسته
روزا تب دار شبا بیدار
یه تن خسته بیمار
مثه یه مرده سر دار
از خودم از همه بیزار
له له لحظه دیدار
بینمون دیوارو دیوار
من حسودی میکنم
به تموم چشمایی که یه روزی تو رو میببینن
از تو باغچه نگاهت گلای نرگس میچینن
به همون تکه زمینی که قدمهاتو میذاری
به تموم دستهایی که دستتو یه روز میگیرن
به گلای نرگسی که عطر و بوی تو رو دارن
به بال فرشته هایی که زیر پاهات میذارن
به همون لحظه نابی که بالاخره میآیی
نازنینم نازنینم تو کدوم جمعه میآیی
از همون لحظه اول که تو قلبم پا گذاشتی
قلبمو ازم گرفتی و یه جایی جا گذاشتی
منو کشتی ٬منوکشتی٬ منو قلبمو سوزوندی
رفتی و رو همه حرفات خیلی راحت پا گذاشتی
خودت اما خوب میدونی منو با راز نگاهت
توی این شهر غریب رفتی و تنها گذاشتی
رفتی و ازم گرفتی همه ی دارو ندارم
به جز اندوه و غم و غم دیگه چیزی جا نذاشتی
رفتی و حتی نگفتی یه کلام خدا نگهدار
حتی یه بوس کوچولو روی گونه هام نذاشتی
یادته بهت می گفتم اگه تو بری می میرم
حالا تو رفتی و نیستی ٬ پس چرا من نمی میرم؟؟
چرا هستم؟ چرا موندم؟ چجوری طاقت می آرم؟
چجوری من دلم اومد رو مزارت گل بزارم؟؟
جای خالیت و چجوری میتونم بازم ببینم؟
دیگه چشمام و نمیخوام. نمیخوام دیگه ببینم!
وای چطوری دلم اومد جسم سردت و ببوسم؟
من که آتیش میگرفتم٬ چی باعث شد که نسوزم؟
ذره ذره٬قطره قطره٬ میسوزم اما میمونم
خودمم موندم چه جوری میتونم زنده بمونم
هنوزم باور ندارم که تو نیستی و من هستم
شایدم من مرده باشم٬ الکی میگن که هستم!
کاشکی وقتی که میرفتی دستتو گرفته بودم
کاشکی پر نمیکشیدی بالت و شکسته بودم
نازنین وقتی که بودی شبا هم تو رو میدیدم
دیگه از روزی که رفتی حتی خوابتم ندیدم
تو که بی وفا نبودی٬لااقل بیا تو خوابم
مگه تو خبر نداری شب و روز برات بیتابم؟
میدونم یه روز دوباره می تونم تو رو ببینم
تو پیش خدا دعا کن که منم زود تر بمیرم
اگه آسمون زمین شه
اگه دریا یه کویر شه
اگه دنیا زیرو رو شه
اگه چشمات بی غرور شه
اگه خورشید بی غروب شه
بازم عاشقت میمونم
عشقو تو نگات میخونم
اگه کوه بیاد رو دوشم
اگه جام زهر بنوشم
اگه ماه دیگه نباشه
روزا آسمون سیاه شه
اگه جنگل بشه صحرا
اگه امروز نشه فردا
بازم عاشقت میمونم
عشقو تو نگات میخونم
اگه خوابتو نبینم
دیگه گل برات نچینم
اگه حتی یه جوونه
توی گلدونا نمونه
بازم عاشقت میمونم
عشقو تو نگات میخونم
اگه باز مثه همیشه
بگی( من با تو ؟؟!!! )نمیشه
بگی که منو نمیخوای
دیگه پیش من نمیای
بازم عاشقت میمونم
عشقو تو نگات میخونم
اگه باشم و نباشم
هر جای دنیا که باشم
حتی از چشمات جداشم
بازم عاشقت میمونم
عشقو تو نگات میخونم
اگه شعرامو نخونی
اگه باز پیشم نمونی
راز عشقم رو ندونی
بازم عاشقت میمونم
عشق و تو نگات میخونم
دلم که مهمون نمیخواست کی گفت که مهمونم بشی؟
کی گفت بیای تو قلبم و مهمون ناخونده بشی؟
کی گفت منو صدا کنی با اون چشات نگاه کنی
قلبم و از جا بکنی بعدش اونو رها کنی
کی گفت یواشکی بیای تو قلب من پا بذاری
کی گفت بری و تا ابد رد پاتو جابذاری
کی گفت منو شکار کنی شکارت و رها کنی
صیدت و تنها بذاری صید دیگه شکار کنی
کوه غرور بودم کی گفت بیای و مجنونم کنی
کی گفت که تو حصار غم اسیر و زندونم کنی
کی گفت که عاشقم کنی زار و پریشونم کنی
کی گفت که از عاشق شدن منو پشیمونم کنی
کی گفت که از چشای من خواب و بدزدی و بری؟
کی گفت پریشونم کنی٬ کی گفت بری؟کی گفت بری؟
ببین خدایی با دلم چه کردی
این کارا رو با دل دیگه کردی؟
مثه دل من دلی رو سوزوندی؟
لباس غم به هیچ دلی پوشو ندی؟
هیچکی مثه من نازت و خریده؟
هیچکی با رویای تو پر کشیده؟
میشه بگی چند تا دل و شکستی؟
میشه بگی تو چند تا دل نشستی؟
دین و مرام و اعتقادت اینه؟
دوست دارم عاشقتم همینه؟
دروغ بود هر چی که به من میگفتی؟
همین بود اون وفایی که میگفتی؟
شاید خدا نکرده عاشق شدی؟
عاشق یک دلبر دیگه شدی؟
برو ولی اینو یادت بمونه
تو قول دای بیوفای دیوونه
ببخش منو که باعث عذاب وجدانت شدم
ببخش منو که بچگی کردم و خواهانت شدم
ببخش که التماس من می لرزونه دل تو رو
ببخش که میخوام بدونم هر لحظه ای حال تو رو
تو رو خدا ببخش اگه غرورم و جا می ذارم
وقتی که اسم تو میاد رو همه چی پا میذارم
عزیز من ببخش اگه فراموشت نمی کنم
ببخش که تو خیالمم حتی بوست نمی کنم
ببخش که نیمه های شب فاصله رو داد میزنم
ببخش که توی خوابمم اسمت و فریاد میزنم
ببخش که دست من هنوز لایق دستات نشده
راستی بدون که قلب من دلخور از حرفات نشده
کاشکی الان تو خواب بودم تو رویا
یعنی میشه بیدار بشم خدایا؟
بیدارشم و ببینم اینا خوابه
یا مثلا حباب روی آبه
اما نه این تقدیر شوم منه
مثل یه جغد شوم رو بوم منه
انگار باید بسوزم وبسازم ا
ی خدا جون مرامت و بنازم
نمیدونم تا کی ادامه داره
تا کی میخواد بلا واسم بباره
تا کی باید هی الکی بخندم
چشام و رو بدیها من ببندم
همه بگن چه دختر شادیه
خوش به حالش از زندگیش راضییه
کا شکی دلم غصه پنهون نداشت
جغد رو بوم خونمون جون نداشت
کاشکی میشد این دلمو از تو سینه در بیارم
پاره کنم دور بریزم یک دل بهتر بیارم
یه دل که توش غم نباشه
غصه و ماتم نباشه
یه دل که عین سنگ باشه
زشتی ها توش قشنگ باشه
دلی که توش راز نباشه
یه دلبر ناز نباشه
به غصه و غم هیچ دری
توی دلم باز نباشه
دلی که با نگاه اون پاره نشه
این همه نازک نباشه
یه دل که توش خون نباشه
غصه ی پنهون نباشه
دلی که مثل قصه ی
لیلی و مجنون نباشه
کاشکی میشد کاشکی میشد
اما میدونم نمیشه
همین دلم توی تنم
میمونه واسه همیشه
این دیگه بار آخره دارم باهات حرف میزنم
خداحافظ نا مهربون میخوام ازت دل بکنم
بوی عیدی، بوی توپ، بوی کاغذرنگی،
بوی تند ماهیدودی وسط سفرهی نو،
بوی یاس جانماز ترمهی مادربزرگ،
با اینا زمستونو سر میکنم،
با اینا خستهگیمو در میکنم!
شادی شکستن قلک پول،
وحشت کم شدن سکهی عیدی از شمردن زیاد،
بوی اسکناس تانخوردهی لای کتاب،
با اینا زمستونو سر میکنم،
با اینا خستهگیمو در میکنم!
فکر قاشق زدن یه دختر چادرسیا،
شوق یک خیز بلند از روی بتههای نور،
برق کفش جفشده تو گنجهها،
با اینا زمستونو سر میکنم،
با اینا خستهگیمو در میکنم!
عشق یک ستاره ساختن با دولک،
ترس ناتموم گذاشتن جریمههای عید مدرسه،
بوی گل محمدی که خشک شده لای کتاب،
با اینا زمستونو سر میکنم،
با اینا خستهگیمو در میکنم!
بوی باغچه، بوی حوض، عطر خوب نذری،
شب جمعه پی فانوس توی کوچه گم شدن،
توی جوی لاجوردی هوس یه آبتنی،
با اینا زمستونو سر میکنم،
با اینا خستهگیمو در میکنم!
نایــــــــــــس اس ام اس
شعر طنز ازدواج مجدد
--------------- زن میفرماید-----------------
همسرم می گفت بد جوری هراسانم همش
در پی آ یینه بین و فال و فنجانم همش
حال و روزم از لحاظ روحی اصلا خوب نیست
هیچ می پرسی چرا در پای قلیانم همش؟
صبح، بی بی گل برایم یک خبر آورده بود
ازهمین رو با تاسف ، کلّه جنبانم همش
عاقبت تصویب شد قانون تجدید فراش
دارم احساس بدی، غمگین و نالانم همش
مثل سیر و سرکه می جوشد دلم ، دلواپسم
چونکه با اسم هوو می لرزد این جانم همش
همسر خوبی نبودم ، می پذیرم کاملا
خاطرت آسوده باشد فکر جبرانم همش
مُرد دیگر آن زن خود خواه لوس بی ادب
بعد از این یک خانم خوش خلق و مامانم همش
بوده ام ولخرج تا امروز اما بعد از این
در پی کفش و لباس و کیف ارزانم همش
هرچه می خواهی برایت می پزم عالی جناب
قرمه سبزی یافسنجان ؟تحت فرمانم همش
جای کافی شاپ و استخر و سونا و سینما
بیشتر پیش شما در خانه می مانم همش
جیغ هایم ، نعره هایم ،اخم هایم را ببخش
یک مریضی بود و فعلا تحت درمانم همش
نیستی آش دهن سوزی ولی با این همه
بی شما حس می کنم در سطر پایانم همش
----------------- مرد میفرماید-----------------
.
شب است و لحظه ی حرمان مریم / وطفلی خفته در دامان مریم
وجود نازنینش بکر و بی عیب / خدا می داند و وجدانِ مریم
مسیح خالق و پیغمبر صلح / گلی خوشبوی از بُستانِ مریم
همان طفلی که از روح خداوند / نهالش تنجه زد در جانِ مریم
نه دستی بهر تیمار وجودش / نه دارویی که بُد درمانِ مریم
دلش در معرض اوهام وحشی / ولی چون کوه بُد پیمانِ مریم
ندای لا تَخَف لا تَحَزنوهآ / زسوی خالقِ سبحانِ مریم
شفا بخش دل پردرد او شد / بشد لطف خدا از آنِ مریم
بُوَداو روح «جاوید» خداوند / نبشته این چنین فرمانِ مریم