داستان، اس ام اس و شعر

داستان، اس ام اس و شعر

دنیا دو روزه یه روز با تو یه روز علیه تو
داستان، اس ام اس و شعر

داستان، اس ام اس و شعر

دنیا دو روزه یه روز با تو یه روز علیه تو

جوان نقاش

جوان نقاش
«بهزاد» نقاش بزرگ ایرانی، در محیط دبیرستان یک دانش آموز تنبل بود. نه درس می‌خواند و نه می‌گذاشت همکلاسی‌هایش درس بخوانند. خار راهی برای خود و دیگران بود. با این حال، در چهره و قیافه او استعداد ویژه‌ای مشاهده می‌شد.
روزی دبیر روانشناس او را به حضور طلبید. مقداری او را پند و اندرز داد و از عواقب این طرز درس خواندن او را ترسانید. به وی گفت: ای پسر! همواره سایه پدر بالای سرت نیست، مشکلات زندگی فراوان است، این وضع باعث عقب افتادگی تو می‌شود!
در همین حال که او سخن می‌گفت، ناگهان متوجه شد که دانش آموز جوان، در حالی که به سخنان او گوش می‌دهد، با قطعه ذغالی که از روی زمین برداشته است، عکس مرغی را که روی شاخه‌های پر برگ درختی نشسته است، بر روی زمین نقاشی می‌کند.
دبیر هوشمند دریافت که این جوان، برای نقاشی آفریده شده، نه برای حلّ معادلات جبری. او هر چه در این راه رنج ببرد، کمتر سود خواهد برد. وظیفه وجدانی خود دانست که پدر او را از جریان تشخیص خود با خبر سازد.
وقتی پدر بهزاد به مدرسه آمد، دبیر روانشناس به او گفت: «فرزند شما ذوق سرشاری در هنر نقاشی دارد. اگر او را وادار کنید که تغییر رشته دهد، شاید در این رشته، سرآمد روزگار گردد».
گذشت زمان، درستی گفتار دبیر آزموده را اثبات کرد و چیزی نگذشت که بهزاد جوان، نقاش چیره دست و هنرمند گردید.

نظرات 1 + ارسال نظر
مهدی 1391/05/02 ساعت 12:05 ب.ظ http://tak-oldsong.blogsky.com/

سلام دوست عزیز من ما رو لینک کردم شما هم منو لینک کنید

ممنونم به روی چشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد