جوان عجول
روزى وزیر دارایى لایحه اى به مجلس آورد و براى تصویب آن بسیار عجله داشت و به لایحه را با قید فوریت آورده بود.
مدرس که مشاهده کرد آن لایحه چندان ضرورى هم نیست و شتاب وزیر بیهوده است ، با فوریت آن مخالفت کرد و براى قانع ساختن نمایندگان پشت تریبون رفت و پس از مقدمه اى به این حکایت اشاره کرد:
وقتى ما در نجف بودیم رسم چنین بود که علما و مدرسین اگر دخترى داشتند و به سن بلوغ مى رسید، در مجلس درس خود عنوان مى کردند که دخترشان آماده ازدواج است . اگر کسى حاضر باشد با او ازدواج کند، اعلام نماید.
یک روز شاگرد جوانی در مجلس درس ، در پی پیشنهاد استاد ، آمادگى خود را براى این امر اعلام کرد . وقتى استاد برخاست تا به منزل برود ، شاگرد به دنبال آقا روانه شد و در بین راه ، باز آمادگى خویش را براى ازدواج با دختر آقا اعلام کرد.
استاد فرمود: آقا جان اصل قضیه درست است ولى به درد امشب شما نمى خورد.