داستان، اس ام اس و شعر

داستان، اس ام اس و شعر

دنیا دو روزه یه روز با تو یه روز علیه تو
داستان، اس ام اس و شعر

داستان، اس ام اس و شعر

دنیا دو روزه یه روز با تو یه روز علیه تو

جوان نمک شناس

جوان نمک شناس
آورده‌اند که: «لیث صفار»، در آغاز جوانی دزدی عیار و زبردست بود، امّا انصاف را از دست نمی‌داد. شبی برای دزدی به خزانه پادشاه سیستان،«درهم بن نصر»، دستبرد زد و پول فراوانی در کیسه ریخت و خواست بیرون آید. ناگهان چشمش بر جوهری شفاف افتاد که در تاریکی می‌درخشید. گمان کرد درّی گرانبها است. زبان خود را بر آن گذاشت، متوجه شد که نمک است. با خود گفت: من نمک خوردم، باید حقّ نمک را نگه دارم. از این رو، تمام پولها را بر زمین نهاد و با دست خالی از خزانه بیرون آمد. روز بعد که مأمور خزانه بر آن حال آگاه شد، با شگفتی به پادشاه خبر داد، دیشب دزدی به خزانه وارد شده و پول ها را در کیسه کرده، امّا هیچ چیز با خود نبرده است. پادشاه دستور داد جارچی در شهر صدا بزند که دزد، در امان است، بیاید. لیث، به حضور پادشاه آمد و صورت واقعه را بیان داشت و گفت: چون نمک شما را خوردم، خیانت را روا ندانستم! پادشاه سیستان از این مروت و نمک شناسی، شگفت زده شد. لیث را بنواخت و در بارگاه خود نگهداری کرد و تربیت نمود تا به مرتبة «حاجبی» رسید.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد