خاطره ای از اکبر عبدی بازیگر طناز سینمای ایران که آمیخته با طنز و شیرینی خاصی است و از زبان خودش نقل شده است.
رضا عطاران کارگران فیلم "خوابم می آد" به منزل ما آمد.
به او گفتم: رضا داستان فیلم چیست؟
گفت: عمو اکبر رویم نمیشود، بگویم.
- چرا مگر نقش بدی است؟
- دوست دارم در این فیلم مامان من شوی.
- فقط به یک شرط، اول می آیم تست گریم می شوم و لباس می پوشم، بعد بریم برای کارهای بعد.
حتی چادر نماز مادرم را برداشتم و رفتم تست گریم شدم. بعد از تست گریم، همان طور (با لباس و گریم زنانه) از دفتر آقای امکانیان خارج شدم. سوار تاکسی شدم تا به نماز جمعه بروم. راننده تاکسی من را راهنمایی کرد و به من گفت: مادر، وقت نماز جمعه گذشته، خلاصه همه راهنمایم کردند و هیچ کس من را نشناخت، حتی حدس هم نزدند که من مرد هستم.
جالب تر اینکه من آن موقع در بلوار ارتش زندگی می کردم. من با لباس صحنه و با همان گریم به منزل خودمان رفتم.
اطلاعات، دم در خانه مان از من پرسید: حاج خانم با کی کار دارید؟
گفتم: من عمه آقای اکبر عبدی هستم، ایشان خانه هستند؟
گفت: نمیدانم.
- شما می توانید من را راهنمایی کنید؟
بنده خدا من را به طبقه 25 رساند و تحویل خانم بچه ها داد.
و گفت: عمه ی آقای عبدی هستند.
خانواده من هم درجا من را نشناختند. بعد از اینکه طرف رفت و در خانه را بستند، خانواده ام بعد از حدود 20 ثانیه جیغ زدند و من را شناختند.
وب خوبی داری به ما هم سربزن