داستان، اس ام اس و شعر

داستان، اس ام اس و شعر

دنیا دو روزه یه روز با تو یه روز علیه تو
داستان، اس ام اس و شعر

داستان، اس ام اس و شعر

دنیا دو روزه یه روز با تو یه روز علیه تو

داستان غمگین ((عشق واقعی))


زن و شوهر جوانی سوار برموتورسیکلت در دل شب می راندند. آنها از صمیم قلب یکدیگر را دوست داشتند. زن جوان: “یواشتر برو من می ترسم” مرد جوان: نه، اینجوری خیلی بهتره! زن جوان: “خواهش می کنم، من خیلی میترسم.” مردجوان: “خوب، اما اول باید بگی دوستم داری!” زن جوان: “دوستت دارم، حالا میشه یواشتر برونی؟” مرد جوان: “مرا محکم بگیر” زن جوان: “خوب، حالا میشه یواشتر؟” مرد جوان: “باشه، به شرط این که کلاه کاسکت مرا برداری و روی سرت بذاری، آخه نمی تونم راحت برونم، اذیتم می کنه.”

 

روز بعد روزنامه ها نوشتند برخورد یک موتورسیکلت با ساختمانی حادثه آفرید. در این سانحه که بدلیل بریدن ترمز موتور سیکلت رخ داد، یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری در گذشت.

مرد از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود پس بدون این که زن را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت خود را بر سر او گذاشت و خواست برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند و این است عشق واقعی

اس ام اس و جملات عاشقانه شهریور۲۰۱۲

 www.ge3.blogsky.com

دوستانم همه نابند ، طلا سیری چند ؟ / درد از همه شان دور ، بلا سیری چند ؟

بی گل روی عزیزان ، نفستم می گیرد / بی حضور رفقا ، صلح و صفا سیری چند ؟

.

.

.

چقدر جای تو خالی ست ، جای خالی ات را با هیچ چیز نمی توان پر کرد

حتی با گزینه ی مناسب . . .

.

.

.

خوشبختی من پیدا کردن “تو” از میان این همه ضمیر بود . . .

.

.

.

بوی ربنای تـــــــو

ماه دل تنگی های من

افطار می کنم خاطرات نبودنت را !

.

.

.

ماه رمضان رفت ، حالا با خیال راحت می توانی قسم بخوری که دوستم داری . . .!

.

.

.

فرهنگ لغتها نیاز به ویرایش دارند

برای معنی دلتنگی احتیاج به این همه کلمه نیست ، دلتنگی یعنی تو !

.

.

.

یک عمر قفس بست مسیر نفسم را

 حالا که دری هست مرا بال و پری نیست

 حالا که مقدر شده آرام بگیرم

سیلاب مرا برده و از من اثری نیست

 بگذار که درها همگی بسته بمانند

 وقتی که نگاهی نگران پشت دری نیست . . .

.

.

.

سری را که درد نمیکند دست مال نمیبندند

اما سر من درد میکند برای دستی که مال تو باشد . . .

.

.

.

مثل یک روح در دو پیکریم

تو در پیکره ی خدایی

من در پیکره ی انسانی

عاشقانه میپرستمت

شاید روزی

یک روح در یک پیکر شویم . . .

.

.

.

سلامتی کسایی که تو خاطرمون “ابدی” هستن

اما تو خاطرشون “عددی” نیستیم

.

.

.

می توان از آب و از نان ، و از جان خود حتی گذشت

ممکن اما نیست مجنون بود و از لیلا گذشت

عاشقان را جامه ای پوشیدنی جر چشم نیست

یا ز خیر عشق یا میباید از دنیا گذشت . . .

.

.

.

سلام سلطان قلبها ، تو ای همزاد گلها، منم بابای بارون

منم سلطان غمها، سلام کردم نگی هی بی وفایی، سلام کردم بگم وای از جدایی . . .

.

.

.

موضوع انشاء : تعطیلات خود را چگونه گذراندید ؟

- به نام خدا

- فرسنگ ها دور از آغوشش . . .

.

.

.

حالـــــــا حرفـــــــهایمان بمـــــــاند برای بعد

دلخوری هـــــــامـــــــان

دلـــــــتنگی هـــــــامـــــــان

و تمـــــــام اشکـــــــهای مـن

با او چـــــــگونـــــــه میگـــــــذرد

کــــــه با مـن نمی گذشت . . . ؟

.

.

.

عاشقانه هایی که برایت مینویسم

مثل آن چای هایی هستند که خورده نمیشوند!

یخ میکنند و باید دور ریخت!

فنجانت را بده دوباره پر کنم . . .

.

.

.

دوســتــت دارم را هزار بار دیگر تکرار کن

اینجا نه بینیِ کــَـسی دراز می شود !

نه گـُـرگی به گــَـله ات میزند ! . . .

.

.

.

دلتنگم و جز روی خوشت در نظرم نیست / در گیتی و افلاک به جز تو قمرم نیست

با عشق تو شب را به سحرگاه رسانم / بی لذت دیدار تو شب را سحرم نیست . . .

.

.

.

ادامه مطلب ...

یکی را دوست...

یکی را دوست...
یکی را دوست میدارم

یکی را دوست میدارم ولی او باور ندارد

یکی را دوست میدارم همان کسی که شب و روز به یادش هستم و لحظات سرد زندگی را با گرمای

عشق او میگذرانم کسی را دوست میدارم که میدانم هیچگاه به او نخواهم رسید و هیچگاه نمیتوانم

دستانش را بفشارم یکی را دوست میدارم ، بیشتر از هر کسی ، همان کسی که مرا اسیر قلبش کرد!

یکی را دوست میدارم ،
که میدانم او دیگر برایم یکی نیست ، او برایم یک دنیاست! یکی را برای همیشه دوست

میدارم ، کسی که هرگز باور نکرد عشق مرا کسی که هرگز اشکهایم را ندید و ندید که

چگونه از غم دوری و دلتنگی اش پریشانم یکی را تا ابد دوست میدارم ، کسی که

هیچگاه درد دلم را نفهمید و ندانست که او در این دنیا تنها کسی است که در قلبم

نشسته است ! یکی را در قلب خویش عاشقانه دوست میدارم ، کسی که نگاه عاشقانه

مرا ندید و لحظه ای

که به او لبخند زدم نگاهش به سوی دیگری بود

آری یکی را از ته دل صادقانه دوست میدارم ، کسی که لحظه ای به پشت سرش نگاه

نکرد که من چگونه عاشقانه به دنبال او میروم

کسی را دوست میدارم که برای من بهترین است ، از بی وفایی هایش که بگذرم برای

من عزیزترین است

ادامه مطلب ...

تاریخچه بازی با توپ

بازی با توپ تاریخچه ای چند هزار ساله دارد و گر چه به درستی معلوم نیست که نخستین بار ورزش فوتبال در کدامین نقطه از کره زمین متداول شده و چه کسانی آن را ابداع کرده اند اما مدارک تاریخی ثابت می کند که لگد زدن به توپ یا چیز های مدور و گرد در گوشه و کنار گیتی به شکلهای مختلف رواج داشته است .
چین :
نزدیک به دو هزار سال پیش یکی از امپراطور های چینی به نام امپراطور هوانگ تین که به تقویت جسم و روح سربازان خود بسیار علاقمند بود بازی جالب و سرگرم کننده ای را ابداع کرد و نظامیان را واداشت که در اوقات فراغت به آن بپردازند .این بازی تسو- کوه نامیده شد و ترتیب ان چنین بود که دو گروه بدون استفاده از دست و فقط با ضربه های پا توپ را می بردند تا از زمین حریف عبور دهند. تسو در زبان چینی به معنی لگد زدن و کوه به معنی توپ است تو پی که برای بازی تسو- کوه بکار می رفت از هشت قطعه چرم به هم دو خته تشکیل می شد که درون آن را با پر مرغ یا پشم می انبا شتند.
ژاپن:
در اواخر قرن ششم میلادی بازی تسو- کوه از چین به ژاپن راه یافت اما شکلی دیگر به خود گرفت. ژاپنی ها فوتبال خود را گو ماری نام نها دند و آن را با آداب و تشر یفاتی با شکوه در معبد ها بر گزار کردند و رنگی مذ هبی- عبادی به گو ماری بخشید ند.
بیش از هر مسا بقه کو ماری کاهن بزرگ توپ را به دست می گرفت ودعا های مخصو صی بر آن می خواند. آنگاه توپ به زیر پای باز یکنان دو گروه می افتد و بازی مدتها ادامه می یافت.
در اسپارت هم توپ بازی با پا رواج داشت که به شکلی بسیار خشن اجرا می شد و قوانین و مجازات های سختی نیز بر آن حاکم بود فوتبال وایکتینگها نوعی توپ چرمی پر از کاه و گاه با جمجمه حیوانات صورت می گرفت. در نزد اقوام متمدن آزتک بازی با اجسام کروی شکل و لگد زدن به گوی متداول بوده است. 

ادامه مطلب ...

زندگینامه شمس تبریزی

شمس الدین محمد پسر علی پسر ملک داد تبریزی از عارفان مشهور قرن هفتم هجری است، که مولانا جلال الدین بلخی مجذوب او شده و بیشتر غزلیات خود را بنام وی سروده است. از جزئیات احوالش اطلاعی در دست نیست؛ همین قدر پیداست که از پیشوایان بزرگ تصوف در عصر خود در آذربایجان و آسیای صغیر و از خلفای رکن الدین سجاسی و پیرو طریقه ضیاءالدین ابوالنجیب سهروردی بوده است.  برخی دیگر وی را مرید شیخ ابوبکر سلمه باف تبریزی و بعضی مرید باباکمال خجندی دانسته اند. در هر حال سفر بسیار کرده و همیشه نمد سیاه می پوشیده و همه جا در کاروانسرا فرود می آمد و در بغداد با اوحدالدین کرمانی و نیز با فخر الدین عراقی دیدار کرده است.

ادامه مطلب ...