داستان، اس ام اس و شعر

داستان، اس ام اس و شعر

دنیا دو روزه یه روز با تو یه روز علیه تو
داستان، اس ام اس و شعر

داستان، اس ام اس و شعر

دنیا دو روزه یه روز با تو یه روز علیه تو

داستان جالب قاضی2012

در زمانهای قدیم  پسر قاضی شهری از دنیا رفت، او بسیار ناراحت شد و بسیار بی تابی می کرد.


دو خردمند فرزانه وقتی حال او را چنین دیدند نزد او برای طلب قضاوت آمدند.

یکی از آن ها گفت: گوسفندان این مرد به زراعت من آمده اند و آن را خراب نموده اند.

دیگری گفت: این زراعت در میان کوه و نهر آب واقع شده و برای من راهی جز این نبود که گوسفندانم را از راه زراعت به سوی نهر آب ببرم.
قاضی به اولی گفت:آیا تو هنگام زراعت نمی دانستی که در آن جا راه مردم است که گوسفندان خود را از آن راه به آب برسانند؟
 

 او در پاسخ گفت: تو هنگامی که دارای پسر شدی نمی دانستی که سر انجام او می میرد،پس به قضاوت خودت رفتار کن. سپس آن دو برخواستند و رفتند

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد