آزادی
تابلوی نقاشی آزادی هدایت کننده مردم اثر اوژن دولاکروا در سال ۱۸۳۰ میلادی، یکی از تاثیرگذارترین آثار مربوط به انقلاب کبیر فرانسه بود.
«آزاد» تغییرمسیری به این مقاله است. برای کاربردهای دیگر آزاد (ابهامزدایی) را ببینید.
واژهٔ آزادی به مفهوم مختلطی اشاره دارد که شامل مفاهیم پایهای خودمختاری، حکومت بر خود و استقلال از یک سو، و توانایی کلی در انجام کارها، داشتن انتخابهای مختلف و توانایی کسب هدفها از سوی دیگر میباشد. داشتن انتخابهای مختلف در مورد انجام یک کار (optionality) به این معنی است که اگر شخص بخواهد آن را انجام دهد، هیچ چیز نباید او را از انجام آن باز دارد و اگر نخواهد آن را انجام دهد، هیچ چیز نباید او را مجبور به انجام آن کند. حد بالای این قابلیت انتخاب این است که حتی عوامل درونی روانی نیز مانعی در انجام انتخاب ایجاد نکنند. میزان وجود این قابلیت انتخاب شخصی لزوماً ربط مستقیمی به خود مختاری حکومتی یک جامعه ندارد.
تعریف آزادی
آزادی امکان عملی کردن تصمیمهایی است که فرد یا جامعه به میل یا ارادهٔ خود میگیرد. اگر انسان بتواند همهٔ تصمیمهایی را که میگیرد، عملی کند و کسی یا سازمانی اندیشه و گفتار و کردار او را محدود نکند و در قید و بند در نیاورد، دارای آزادی مطلق، یعنی آزادی بی حد و مرز است. اما چون انسانها به طور اجتماعی زندگی میکنند، نمیتوانند آزادی مطلق داشته باشند. زیرا آزادی بی حد و مرز یک فرد به پایمال شدن آزادی افراد دیگر اجتماع میانجامد. به همین سبب است که هر جامعهای با قانونها و مقررات اجتماعی و سیاسی و اقتصادی خاصی هم حافظ آزادیهای افراد آن جامعه میشود و هم حد و مرزهایی برای این گونه آزادیها به وجود میآورد. قانونها و مقررات جهانی نیز آزادیهای مردم سراسر جهان و حد و مرزهای آنها را در جامعهٔ جهانی معین و مشخص میکنند. تلاشها و مبارزههای انسان در طول تاریخ زندگانی او همواره برای بدست آوردن آزادی مشروع و قید و بند زدن به آزادی مطلق فرمانروایان ستمگر و زورمندان بوده است.
جوامعی که توانستهاند بر حاکمان خودکامه پیروز شود و حکومتهای فردی و استبدادی را براندازد، از آزادیهای فردی و اجتماعی زیادی برخوردار شده است. قانون اساسی هر جامعه، اعلامیه جهانی حقوق بشر و اعلامیه جهانی حقوق کودک یا پیماننامه حقوق کودک نمونههایی از نتیجهٔ هزاران تلاش بسیاری از انسانها هستند که در راه بدست آوردن آزادیهای فردی و اجتماعی از آسایش و مال و جان خود گذشتهاند.
امروزه با اینکه اصول آزادیهای فردی و اجتماعی در جامعههای کنونی جهان معین شدهاند، ولی هنوز راه درازی در پیش است تا این آزادیها که بر قانونها و اعلامیهها نقش یافتهاند در نظامها و حکومتهای سیاسی گوناگون جهان به سود مردم به کار بسته شوند. شکلهای تازهٔ استعمار و وابستگیهای سیاسی و اقتصادی و نطامی و فرهنگی بعضی از کشورها به قدرتهای بزرگ سبب محدود شدن و حتی از میان رفتن آزادیهای فردی و اجتماعی در بعضی از کشورها شده است.
آیزایا برلین برای آزادی حدود ۲۰۰ تعریف را ادعا میکند. همین امر سبب شده است که تعریف دقیفی از آزادی ارائه نشود و به تبیین مصادیق آن اکتفا شود. با این همه میتوان برای آزادی دو شاخصه مهم در نظر گرفت. یکی فقدان مانع که این شاخصه در تعریف لغوی آزادی نیز نهفته است (در زبانهای فارسی، انکلیسی و عربی) و دیگری امکان بروز و انجام خواست مورد نظر. برای فهم بهتر این مطلب میتوان به پرندهای در قفس اشاره کرد که پرنده را فاقد آزادی میدانیم چون دارای مانع است اما اگر پرنده از قفس آزاد باشد اما مجال پرواز نداشته باشد (مثلا پرهایش بریده باشد یا به خاطر ضعف امکان پرواز نداشته باشد) باز هم وی آزاد تلقی نمیشود. توجه به دو شاخصه فوق برای تعریف آزادی ضروری است.
انواع آزادی
واژه آزادی به خودی خود واژه بزرگی است و با عبارتهایی همچون آزادیهای اجتماعی و حقوق بشر آمیخته شدهاست. «آزادی» واژهای تعریف شدهاست و دولت به عنوان نماینده مردم وظیفه حفظ و نگهداری «آزادیها» را بر عهده دارد.آزادی یعنی آزادی عمل و اعتقادات انسان مانند دین و مذهب بدون سرکوب شدن با زور و خشونت دولت و سیاستمداران باشد.
برخی از آزادیهای شناختهشده به شرح زیرند:
• آزادی مذهب
• آزادی پوشش
• آزادی اقتصادی
• آزادی تجمعهای صلحآمیز
• آزادی رایدادن و انتخابات آزاد و دمکراتیک
• آزادیهای اجتماعی
• آزادی جنسی (از جمله آزادی در عشق به همجنس)
• آزادی سیاسی
• آزادی آکادمیک
• آزادیهای قومی و ملیتی
• آزادیهای مدنی
• آزادی بیان
• آزادی پسازبیان
• آزادی رسانه و مطبوعات
• آزادی انتقاد کردن از قدرت
• آزادی اعتراض کردن
• آزادی مقاومت (از جمله در برابر اشغال نظامی، استعمار و امپریالیسم)
• آزادی در تولید هنر
• آزادی وصیت
آزادی در اسلام
سید محمد جواد غروی در کتاب مبانی حقوق در اسلام چنین می نویسد که آزادی مطلوب اسلام اینست که بشر بتواند در سایه ی آن به حقوق طبیعی خود دست یابد بنابراین دانشمندان و عالمان باید با قلم و بیان خود امت را آگاه سازند و منافع مادی و معنوی وی را به او بشناسانند تا در نتیجه عدالت و احسان و تعاون بر نیکی و تقوی بر روابط بین مردم حاکم شود و به موازات آن استبداد و خودکامگی از بین برود.[۲] همچنین آزادی قلم و بیان به منظور افشاء حقایق و انتقاد از مفاسد است تا از فساد حکومت و جامعه به هر شکل که باشد جلوگیری شود. حفظ حقوق خلق و تامین و مصالح جامعه و قلع ماده ی ظلم و جنایت و خیانت، تحقق بخش ترقی و استکمال ملت است و این عین آزادی است
آزادی در ادبیات
فرخی یزدی، دو غزل با ردیف آزادی دارد. مطلع غزل اول چنین است:
قسم به عزت و قدر و مقام آزادی که روحبخش جهان است، نام آزادی
همچنین غزل دوم با این مطلع آغاز میشود:
آنزمان که بنِهادم، سر به پای آزادی دست خود زجان شستم، از برای آزادی
آیا انسان آزاد بدنیا می آید؟ آیا در طبیعت آزادی وجود دارد؟ کلمه آزادی رها بودن موجودی را از همه قیدها و بندها، تسلطها، سدها همچنین مستقل بودن، دانا و بینا بودن را به ذهن انسان می آورد. موجود آزاد بر همه چیز و همه کس تسلط خواهد داشت.
این مفهومی است مطلق از آزادی و آزاد بودن، البته امورمطلق نه وجود خارجی ملموس دارد، نه در ابعاد ذهنی و چهار چوب زندگی انسان می گنجد. زیرا همه امور نسبی است. اگر انسان آزاد یا انسان آزاده و آزادیخواه را بشناسیم درک مفهوم آزادی آسانتر خواهد شد.
مفهوم آزاده بودن و آزادیخواهی یکی از مفاهیمی است، که بشر هنوز بخوبی معنای آنرا درنیافته است. آیا در یک محیط استبدادی و رژیم خفقان و بربریت کسی می تواند آزاد و آزادیخواه باشد؟ من می گویم آری!! در هر سیستم حکومتی و هر منطقه ای از دنیا و در هر زمان انسان آزاده و آزادیخواه می تواند با همه ابعاد آزادی زندگی کند و از هیچ چیز نهراسد.
می بینم مفاهیمی که در ذهن شماست با آنچه می خوانید بسیار متفاوت است، پس قطعاً من و شما در تعریف آزادی و آزایخواه اختلاف نظر داریم. آزاد کسی است که در بند خود نباشد. چه گفتم؟ گفتم انسان آزاده در بند خود نیست.
هر اسیری در قید و بند افکار خود گرفتار است نه در چنگال ستمگران
مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی که فرشته ره ندارد به مکان آدمیت
نمی خواهم شما را از تونل تاریخ به گذشته دور ببرم و در مکتب سعدی بنشانم، باید شما در زمان زندگی کنید و از سعدی زنده زمان درس بگیرید. برگرد قبر مردگان گردیدن، خلاف آزادی است. مرده پرستی و به اسارت ماندن در بند گذشته و اسیر سنتهای کهن ماندن، خود در بند بودن است.
ای اسیران، بندها و زنجیرهایتان بسیار است: بند مذهب، ملیت، سنتها، اصالتهای خانوادگی، دوستی و دشمنی های تاریخی، نژاد پرستی و همه بندهائی هستندکه به خود بسته اید و یا شما را به آن بندها بسته اند و خود نمی دانید. اگر آزاد شدید، معنی اسارت را می فهمید زیرا هر چیزی با ضدش شناخته می شود. شما که درشرق زندگی می کنید معنی زندگی شرق را نمی دانید. به غرب بروید، شرق را بنگرید تا بفهمید. قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید. اگر به زندان بیفتید قدر دیدن این آسمان آبی و تنفس در فضای آزاد را می دانید و من مکرر آزموده ام. گفتم آدم آزاد است، یعنی خواستم بگویم و این مفهوم را با شعر سعدی گفتم :
مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی که فرشته ره ندارد به مکان آدمیت
حیوان در جنگل آزاد نیست. اشتباه نکنید!! زندگی حیوانی مطلقاً آزادی ندارد. بشر که حیوانی خودآگاه می باشد ولی در عالم بشریت به ناخودآگاهی مبتلا است آزاد نیست. اما از حیوان آزادتر است و اگر در قالب نسبیت بسنجیم می بینیم براستی آزادتر است. اما در بعد انسانیت آزاد نیست.
انسان که بشر تکامل یافته می باشد، آزاد نیست. اما از بشر که حیوانی خودآگاه می باشد آزادتر است. انسان یعنی بشر خودآگاه که به علوم پی برده به تکنیک دست یافته و زندگی ماشینی دارد و اسیر چنگال دیو ماشین و مصنوعات خویش می باشد او بی ماشین هیچ کاره است.
ما امروز در عصر انسانیت یعنی دانش و تکنیک زندگی می کنیم و بشر که حیوانی خودآگاه بود در عصر پیامبران زندگی می کرد که پایان عصر انبیا، پایان دورة بشریت و ابتدای عصر انسانیت است. زمانی بشر توانست انسان بشود و مختصری از قوانین طبیعت را کشف کرده و با دانش به صنعت برسد. این دوران هزار سال طول کشیده است که کم کم به آخر این راه رسیده ایم و باید دوران آدمیت شروع شده باشد.
آیا حال بیزاری از تکنیک و ماشین در نهاد پاره ای از انسانهای روشنفکر پیدا نشـده است؟
آدم کیست؟ همان شخصیتی که آزاد است، اگر عالم بشوی آزاد نمی شوی ولی اگر
آدم بشوی آزاد خواهی بود. سعدی هم گفت: مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی؟
قرآن می فرماید بشر و انسان آزاد نیست و شخصیتی ندارند اما: « ولقد کر منا
بنی آدم » « براستی آدم محترم است و شایستة تکریم» اگر فهمیدیم که آدم
کیست می دانیم آزادی چیست.
اسکندر مقدونی در عصر خود شخصیتی بود خودکامه ، که هر کسی با هر شأنی و
مقامی آرزو داشت بر رکاب او پیاده بدود . فهمیدید چه گفتم؟ بشر و انسان
چنین است. آرزو دارند که با مذلت بر رکاب صاحب قدرتان زمان خود را به زمین
بکشد. بشر و انسان، ذلت را دوست می دارد و به راحتی زیر نفوذ زر و زور می
رود و به خواری و مذلت خود افتخار می کند.
اسکندر مقدونی روزی از کنار دیوجانوس، فیلسوف بزرگ یونانی می گذشت، دیوژن،
آدم بود فلاطون خم نشین را می گویم برهنه و فارغ البال در خمرة آبی نشسته
بود، تفکر می کرد. اول آفتاب بود، اسکندر پسر فیلیپ سوار بر اسب غول پیکری،
روی سرش ایستاد سایة اسبش بر سر فلاطون خم نشین افتاد با تواضع و تکریم به
حکیم سلام کرد. پس از مذاکراتی گفت: ای حکیم بـزرگوار از من چیزی بخواه.
حکیم بی اعتنا به پسر فیلیپ گفت: می خواهم سایة خود را از سر من کم کنی.
این سخن دو معنی می داد و از نظر ادبیات فارسی قشنگ است:
یکی اینکه ـ بگذار آفتاب صبحگاهی بر من برهنه بتابد که گرمایی است بیمنت.
دوم اینکه ـ ای جبار زمان، ای آدم کش از صحنة زمین دور شو.